فعلا تا جمعه که بریم به اون خراب شده وبر گردیم خداحافظ.
وداع خاتمی رو اینجا بخونید

خوب بالاخره برگشتم٬ تو این مدت دلم برای اینجا تنگ شده بود خوب بگذریم.
هنوز مسئله ی  گنجی مهمترین موضوع سیاسی تو این مدت گنجی طی نامه ایی به طور صریح اشاره کرده که رهبری باید برکنار بشه این اولین بار که یک چهره ی سیاسی معروف داخل کشور همچین حرفی زده و گفته نظام ولایت فقیه در ایران عملا به یک نظام سلطنتی تبدیل شده نامه ی گنجی به ایت الله منتظری رو اینجا بخونید.



اقای مهاجرانی هم که مدتهاست ازش خبری نیست و همراه خانواده در لندن به سر می بره حدود هشت ماه که با خانومش یک وبلاگی درست کردن که لینکش در سمت چپ موجود وطی یک اظهار نظر در مورد گنجی چنین گفتهکلمه جان گنجی است

جکی مک مولان از زمره دوستان بابی ساندز بود همه آنها اعتصاب غذا کرده بودند. از جکی یادداشتی از همان ساعت آخر برجا مانده است. یادداشت غریبی که همچنان بوی تنهایی و غربت از آن استشمام می شود. حدود ساعت چهار یا پنج بود. دوستی از سلول کناری فریاد زد بابی مرد... این کلمه پس از آن دهان به دهان گشت. فضا را پر کرد. فضا سنگین و تلخ بود و نیز آرام. یک آرامش مرگ آور. گنجی ابزارش کلمه است. بیست و پنج سال پیش ما بابی ساندز را در حد یک قهرمان ملی مطرح کردیم. چه کسی باور میکرد که پس از بیست و پنج سال گنجی فدای کلمه شود؟ البته کلمات او از خون و عصب و استخوان او تغذیه میکند. کلمه حق که برترین جهاد است.

اگر آرش جان خود را در چله کمان گذاشت و مرزهای جغرافیایی ایران را پاسداری کرد، جان گنجی برای همیشه پرچم آزادی خواهد بود، چه بماند و چه برود. گنجی مرزهای شجاعت را هم فراتر برد چنانچه متنبی سرود:
لقد تجاوزت الشجاعت و النهی

گوزن عاشقی دیوار محال را با سرشکافت و رخنه ای در دیوار قساوت و ستم ایجاد کرد از آن رخنه ما شاهد شعله ای از روشنائی هستیم. گنجی چه بماند و یا برود. قطره قطره آب شود و بسوزد و تمام شود و با به میان ما برگردد همچنان ماندگار خواهد بود. مثل روشنائی چشمان رودکی ... درگذار "ریک آموری و درشتی های او" 
این هم چند عکس از تحصن جلوی خانه ی گنجی

تجمع برای آزادی اکبر گنجی

تجمع برای آزادی اکبر گنجی

تجمع برای آزادی اکبر گنجی

تجمع برای آزادی اکبر گنجی

تجمع برای آزادی اکبر گنجی

خوب ما دوباره فردا باید برگردیم به اون خراب شده این واحد تابستونی هم برای ما شده مصیبت  تا جمعه که ما نیستیم یعنی سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه کلاس داریم اونجا هم که دسترسی به اینتر نت برام سخت وهم وقتش و ندارم چون هر روز از ساعت هشت صبح تا حدود پنج و چهل وپنج دقیقه کلاس دارم بعدش هم که دانشگاه تعطیله و با این همه کلاس حال این که تو شهر بخوام برم کافی نت رو ندارم وبنابر این فعلا نمی تونم به کامنتها جواب بدم (با عرض پوزش) پس دوستان عزیز تا جمعه خداحافظ وبه امید دیدار

البوم شریعتی

درست که از سالگرد دکتر شریعتی حدودیک ماه می گذره و مراسم سالگر دش که در حسینیه ارشاد با عنوان شریعتی و دغدغه های جوان برگزار شد ولی اخیرا متوجه شدم که کتاب عکسهای دکتر علی شریعتی به همت دخترش مونا شریعتی در ایران به چاپ رسیده. اسم این کتاب عکس، " آخرین تصویر " هست که شامل عکسهایی از دوران نوجوانی تا درگذشت دکتر علی شریعتیه. و به ههمین خاطر دختر دکتر با بی بی سی مصاحبه کرده که تر جیح دادم به جای اینکه لینکش وبگذارم کلش رو در اینجا بخونید.
به هر حال امیدوارم در شرایط کنونی کسانی مثل اون فراموش نشن!
مونا: انگیزه اصلی ما از انتشار این آلبوم این بود که از زاویه ای متفاوت به زندگی دکتر شریعتی نگاه کنیم. در واقع نگاهی به زندگی او از جهاتی که تا حالا بررسی نشده.

عروسی دکتر علی شریعتی
عروسی دکتر علی شریعتی

توی این عکس ها، شاید اولین باری باشه که ما زندگی روزمره دکتر شریعتی رو می بینیم! حتی عکس های خصوصی و شخصی ایشون . به نظر میاد دکتر علی شریعتی با اون چیزی که ما در کتاب ها درباره اش می خوندیم فرق داره، درسته؟

نمی شه گفت فرق!درواقع ابعاد مختلف شخصیتی او شناخنه نشده. انگیزه ما هم همین بوده که این موضوع رو یادآوری کنیم. خود دکتر هم در نامه ای به احسان ( پسر دکتر شریعتی ) میگه "زندگی من به پنج دوره پنج ساله تقسیم میشه. ولی متاسفانه مردم فقط یک دوره از اون رو می شناسند."

دوره اول، دوره نوجوانیه، دوره رمانتیزم و عشق و عرفان مثل هر نوجوان دیگه، به جمع آوری شعر و کلمات عارفان می پردازه و یک محفل ادبی شعر نو تشکیل می ده که با شروع نهضت دکتر مصدق این دوره پایان می پذیره و علایق سیاسی او پررنگ نر می شه. بعدها به پاریس میره و به قول خودش "دوره دوم زندگیش" شروع میشه.

دکتر علی شریعتی در زندان
دکتر علی شریعتی در زندان

در پاریس به تحصیل می پردازه و همزمان با گرفتن دکترا کارهای سیاسی می کنه، که از جمله اون دسته از فعالیتهائیه که در کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی داشته.

دوره سوم زندگی شریعتی وقتیه که به ایران بر می گرده و در مشهد، در دانشگاه تدریس می کنه.

و بعد دوره چهارم که معروف ترین دوره زندگی دکتره . در این دوره است که مردم او رو می شناسند، دوره حسینه ارشاد.
البته خودش هم میگه دوره پنجم دوره بعد از زندانه که به قول خودش "امروز من دوره جدیدی رو آغاز می کنم، دوره هجرت و شهادت".

عکس ها رو که نگاه می کنیم می بینیم دکتر بعد از بازگشت از زندان در سال 1352 به کل تغییر کرده و چهره ای تکیده داره. خودت خاطره ای از این دوران داری؟ چون طبیعتاً تو تا سن پنج سالگی دکتر رو میشناختی!

بله. من خاطره ای دارم، اما خیلی گنگ! اون روزها توی خانواده تشویش زیادی بود واینطور که می گن، هر وقت که به ملاقات او می رفتیم من خیلی عصبی می شدم و گریه می کردم.

چیزی که یادمه اینه که روزی که دکتر از زندان آزاد شد، همه توی اطاق نشسته بودیم و دکتر از بیرون اطاق به من اشاره کرد که بیا. من رو بقل کرد و من خیلی خوشحال شدم که انگار اول این راز رو به من گفته!...

ولی یادمه که خیلی وقتها که دکتر از زندان می آمد، من نمی شناختمش وبه مادرم می گفتم این آقا کیه؟ بخصوص این اواخرکه چهره دکتر به خاطر حبس سال های آخر در سلول انفرادی به اسم "کمیته مشترک ضد خرابکاری" بسیار شکسته شده بود.

در زندان دکتر به شدت تحت فشار جسمی و روحی بود. حدود یکسال در سلولی بود که هیچ پنجره ای نداشت جز دریچه ای روی در. خاطراتی هم که من دارم اتفاقاً به همین دوران بر میگرده.

که این موضوع میشه در حدود ده دوازده ورق آخر این کتاب. عکس های جالب دیگه ای هم هست. عکس های دانشجویی، عروسی و خانوادگی دکتر. تو مشکلی برای چاپ بعضی از این عکس ها نداشتی؟

54 تا از عکس ها، که قسمت بزرگی از خاطرات بود، اجازه چاپ پیدا نکرد!

عکسی که چاپ نشد
عکسی که چاپ نشد

کدوم عکس ها؟

بیشتر مربوط می شد به دوران دانشجویی و آشنایی با مادرم که دوره جالبی هم بوده. چون خود ازدواج دکتر در دوره خودش، یک سنت شکنی بود!

چرا عروسی دکتر شریعتی سنت شکنی بود؟

از این جهت که خانواده پدرم مذهبی و سنتی بودن، ولی مادرم خانواده ای مذهبی ولی مدرن داشت که حجاب نداشتن و ازدواج دکتر با مادرم در شهر مذهبی مشهد اون زمان، یک انقلاب به حساب می آمد. پدرم کلا هیچوقت به مصلحت فکر نمی کرد!

این عکس ها رو چه کسانی گرفتن؟ آیا همه اونها از آلبوم خانوادگیه و کلاً عکس ها رو چطور جمع آوری کردین؟

بیشتر این عکس ها مربوط میشه به آلبوم خانوادگی. تعدادی از اونها هم از دوستان و آشنایان جمع آوری شده. خیلی علاقه داریم اگر کسی عکسی از دکتر داره به دست ما برسونه که در دراز مدت، ما اونها رو به آلبوم اضافه کنیم. البته بعضی از عکس ها شرح نداره، به خاطر اینکه ما خیلی از اونها رو نمی شناسیم.

مونا جان، می خواستم یک سوال جوانانه ازت بپرسم! دکتر شریعتی به کدوم موسیقی علاقه داشتن؟

دکتر علاقه شدیدی به موسیقی داشت، به خصوص موسیقی کلاسیک...عبدالوهاب شهیدی و از خواننده های خارجی، شارل آزناوور و ادیت پیاف فرانسوی به حدی دوشت داشت که همیشه صداشو از ضبط صوت پدرم می شنیدم.

برای آخر کلام هم دوست دارم یک سوال تکراری بکنم... برای خودت کدوم عکس توی این کتاب جالب تره؟

دکتر شریعتی

برای من به عنوان یک جوان، تصویری که پدر و مادرم در حیاط دانشکده ادبیات مشهد کنار هم هستند از همه جالب تره. اون دوران، دوران نامزدی پدر و مادرم بود. مخصوصاً اینکه مادرم از این عکس خاطره جالبی داره. اون روز، روز فارغ التحصیلی پدر و مادرم بود.

تو این عکس می بینیم که مادرم مدرک تحصیلی دستشه در حالی که پدرم مدرک رو پشت سرش قایم کرده! مادرم شوخی می کنه و میگه "من این مدرک رو جوری دستم گرفتم که توی عکس معلوم بشه، اما دکتر آنقدر این مسئله براش سطح پایین بود که اون رو پشت خودش قایم کرده!"