ملاقلی پور هم در گذشت

 اول از همه بگم چرا این همه تاخیر ، با امروز یک هفته ایی می شه که کامپیوترم پوکیده! ولی بعد ازتلاشهای فراوان و هزینه ایی معادل۲۹۰ هزار تومان دوباره سرپا شد.جالبه دقیقا ۲ ماه بعد از اتمام گارانتی Motherboard یک دفعه سوخت این جور قطعات هم که چندان تعمیری ندارن بخصوص اگه ای سی یا چیپ ستشون باشه ،هیچی ما هم مجبور شدیم(از خدا خواسته !)از cpu گرفته تا cd -rom رو عوض کنیم عوضش یک چیز توپی شد.

 امروز وقتی شنیدم ملاقلی پورفوت کرده اصلا باورم نشد نه سابقه بیماری داشت  نه سن بالایی داشت(گرچه یک جایی خوندم که قبلا دوبار سکته کرده بوده ولی ظاهرش که نشان نمی داد) اینه که می گن مرگ خبره نمی کنه! فیلمساز جسوری بود و از معدود فیلمسازهای جنگ بود که به مخاطبش باج نمی داد و اون چیزی رو می ساخت که فکر می کرد درسته با اینکه می دونست خیلی ها از منتقدا گرفته تا بعضی از گروههای سیاسی خوششون نمییاد.با اینکه به گفته خودش بلد بود چه طوری می شه مخاطب رو جذب کرد و این رو هم نشان داده بود ولی به خاطر گیشه هیچ وقت مثل بعضی ها فیلمی نساخت که صرفا هدفش جذب مخاطب باشه سینما رو می شناخت این رو با ساختن فیلم مزرعه پدری نشان داد فیلمی که جلوه های ویژه اش نه تنها در زمان خودش بلکه تا حالا هم در سینمای ایران اگر بی نظیر نباشه حداقل کم نظیره ولی عده ایی گفتن که فیلمش سکسیه !!!  به این جور حرفها عادت داشت و کار خودش رو می کرد  ودر فیلم اخرش بار دیگه ثابت کرد که سینما رو خوب می شناسه مسلما میم مثل مادر جزء چند فیلم مطرح سالهای اخیره چه از  نظر داستان و کارگردانی  و چه از نظر جذب مخاطب واقعا حیف شد توی سینما ی ایران کسی مثل اون نیست

 

پ.ن :خداحافظ سینما... رسول ملاقلی پور دیگر فیلمی نخواهد ساخت

 

بابک بیات

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

                      هرکسی نغمه ی خود خواند واز صحنه رود

                                          صفحه پیوسته به جاست         

                                خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد   

 

از این تخت که بلند شدم یک سمفونی می نویسم.

حالا مرگ برای تو سمفونی نواخته و هیچ فکر نکرده که ما بی عاشقانه هایت چه کنیم ؟

- تصادف بامداد از دو سال پیش باعث این همه ضعف و بیماری هایم شد.

خوش به حالت استاد حالا آرام گرفته ای. می روی کنار یارانت و چه می دانم شاید به ما می خندی که همین طور ایستاده ایم و در خیابان های وحشت زده و تاریک به آدم هایی نگاه می کنیم که قلبشان را مثل یک جسم فاسد در دست گرفته اند

 

بابک بیات موسیقی فیلم را با فیلم غریبه که با همراهی واروژان ساخته شد، شروع کرد. بعد از فیلم غریبه، بیات موسیقی فیلم های؛ خوشید در مرداب، شب آفتابی ( با ترانه عروسک قصه من)، برهنه تا ظهر با سرعت، فریاد زیر آب، سریال چنگک آغاز کرد و موسیقی بسیاری از فیلم های دیگر را ساخت. بعد از پیروزی انقلاب بابک بیات فعالیت موسیقی را در شرکت ابتکار، همراه با دوستش ابراهیم زال زاده و با کاست قاصدک، زندگینامه صمد بهرنگی و به صورت ترانه های کودکانه خانم سیمین غدیری ادامه داد. پس از آن کاست خروس زری پیرهن پری را به همراه احمد شاملو و کاست های سکوت سرشار از ناگفته هاست و چیدن سپیده دم را با صدای احمد شاملو ساخت.

بابک بیات موسیقی فیلم را در بعد از انقلاب با فیلم مرگ یزد گرد ساخته بهرام بیضایی شروع کرد و در سال 1362 موسیقی فیلم های نقطه ضعف و ریشه در خون را ساخت و در سال های بعد برای فیلم های شاید وقتی دیگر و مسافران ساخته های بهرام بیضایی، سریال سلطان و شبان، کشتی آنجلیکا، عروس، پرده آخر، طلسم، مرسدس، جهان پهلوان تختی، دستهای آلوده، اتوبوس، قرمز، دو زن، شیدا و در حدود 90 فیلم سینمایی موسیقی نوشته است و آخرین سریالی که وی برای آن موسیقی ساخته است سریال ولایت عشق بود. بابک بیات در سال 1369 پس از چند بار کاندیدا بودن برای موسیقی فیلم بالاخره وقتی که از پنج کاندیدای جایزه موسیقی فیلم آن سال، سه بار نام او را اعلام کردند جایزه سیمرغ بلورین فجر را برای فیلم عروس دریافت کرد.

همچنین در سال 1375 وقتی که از بین چهار کاندیدا دو بار نامش اعلام شد، مجددا سیمرغ بلورین را دریافت نمود. در خانه سینما برای فیلم ساحره جایزه اول موسیقی فیلم را دریافت کرد. در جشن گزارش فیلم جایزه بهترین آهنگسازی را برای صد سالگی سینما از آن خود کرد.

در سال 1381 در مراسمی که در شیراز برگزار شد از بابک بیات و چهار هنرمند بزرگ دیگر ایران تقدیر به عمل آمد. همچنین در همین سال و در مراسمی دیگر از بابک بیات به خاطر یک عمر تلاش در زمینه ترانه ایران تقدیر شد که در این مراسم پیامهایی از ایرج جنتی عطایی، بهرام بیضایی و... قرائت کردند. از دیگر فعالیت هایی بابک بیات در این سال ها ساخت قطعه کرال و ارکسترال «سرزمین خورشید» بود، که در سال 1376 توسط ارکستر سمفونیک تهران و به رهبری استاد «فریدون ناصری» اجرا شد.

امروز دوستانی در کنار تابوت او گام بر می دارند که همه وقت به یاد آوردن خاطراتش پیش از هر چیز از رفتار و منش او می گویند. مهربان، فروتن، قدر شناس و... صفت هایی هستند که یاران قدیمی بیات، او را با آنها به دیگران معرفی می کنند. پدر بیات می خواست که پسرش ورزشکار شود اما پسر قدم در راهی دیگر گذاشت. شاید پدر گمان می کرد فقط با بدنی نیرومند می توان عزت و آسایش را فراهم کرد اما بابک با وجود آنکه نام یک سردار را داشت به جای نیزه نبرد، مدادی کوچک را روی صفحه هایی با پنج خط موازی به حرکت درآورد تا عزت را با خود همراه کند اما اسایش ۰۰۰                                                                                     

امروز بارها وبارها اخبار تلویزیون رو چک کردم تا شاید گزارشی از مراسم تدفین بابک بیات نشون بده اما....در اخبار نیمروزی شبکه یک  (که بعد از اخبار ساعت ۸ شبکه چهار کاملترین گزارش رو نشان داد)مدت گزارش خوشبینانه حدود ۲ تا ۲.۵ دقیقه بود وجالبتر از اون اینکه بلا فاصله بعد از گزارش تدفین گزارشی در مورد تنورهای گلی استان کردستان پخش شد که فکر می کنم دو برابر مدت گزارش تدفین بود !!!!!!

تلویزیون اخبار اینکه فلان بازیکن در لیگ دسته چهارم اروپا ۴ دقیقه بازی کرده رو بارها و بارها تکرار می کنه و بهش هم افتخار می کنه ! اما اونوقت به سادگی از کنار مفاخر این مملکت می گذره.و جالبه که بدونید :هیچ یک از مسئولان رده بالای فرهنگی و از اهالی سینما بجز "علیرضا رضا داد "مدیر عامل بنیاد فارابی حضور نداشتند(اونوقت برای ملت امریکا نامه می نویسیم)

 وهمچنین در پایان مراسم "محمد اصفهانی" چند بیت از اهنگ سریال پهلوانان نمی میرند را آواز خواند

پ.ن:بعضی از نوشته هااز روزنامه کارگزاران برداشت شده است. 

کبوتر سفید مو سیقی خداحافظ

بابک بیات در کنار احمد شاملو

نامه ایدا شاملو خطاب به خانواده بیات

اب بستن به معنی واقعی

وقتی برای اولین بار تیتراژ نرگس رو دیدم و فهمیدم که گارگردانش سیروس مقدمه گفتم این هم از اون سریالهای کش داره که سیروس مقدم تو ساختش تخصص داره! ولی بعد از گذشت چند قسمت بنظر اومد که انگار این سریال یک کار حساب شده تریه و واقعا هم تا قسمت عروسی نسرین همینطور بود و یک دوره ایی هم به اوج خودش رسید وبیننده های زیادی هم داشت ولی بعد از عروسی و مرگ مادر , و بعد از اون خروج پوپک گلدره , سریال با یک افت کیفی همه جانبه روبرو بود گره های الکی و ناتمام و به دنبال اون کش دار شدن بیش از حد سریال واقعا به کیفیت کار لطمه زد و اخر سریال هم(که البته بنظر می اد عوض شده) هیچ منطقی نداره و معلوم نیست که اگر بهروز AIDS نداشته پس اون رفتارها و اون گریم ها برای چی بوده؟وتا اونجا هم که من پرس و جو کردم اصلا همچین نوع بیماری ایی نداریم که یک ادم در عرض چند ساعت بخواد اونطوری بشه!

از وقتی که بهروز به ایران بر می گرده بنظر می اد که از موضوعی خبر داره که خانوادش از اون مطلع نیستن واز این مو ضوع هم بسیار رنج می بره ودر اولین صحنه بازگشتش به ایران می بینیم که اون خون دماغ می شه ودر برخوردش با مجیدمی گه مواظب خونها باش و اون هم می گه سوقات فرنگه !و بهروز هم شونهاش رو به معنی اینکه نمی دونم بالا می بره. ومعلوم نیست که اگر بهروز واقعا AIDS نداشته این همه پیش اگهی دادن به بیننده برای چیه؟و ما در چند قسمت قبل متوجه می شیم که دوست احسان به نرگس علاقه منده ومعلوم نمی شه که بر سر این علاقه چی می اد ؟و بیننده رو بیشتر به این سمت می بره که دیگه وصلتی بین نسرین و بهروز انجام نمی شه.و مهمتر از همه این پایان که بزرگترین نقطه ضعف سریاله معلوم نیست که بر پایه ی کدام منطق و واقعیته؟نسرین و بهروز که هیچ نقطه مشترکی نداشتن چرا باید دوباره با هم زیر یک سقف زندگی کنند؟وما به این نتیجه می رسیم که اگر مخالفتهای پدری مثل شوکت نباشه دوستی های خیابانی به سرانجام خوبی می رسه که این به دور از واقعیتهایی است که در جامعه می بینیم.

وما نمی فهمیم که بر سر این همه شخصیتهای فرعی مثل ابراهیمی و عزیز و زن دوم شوکت وسمانه و... چی می اد ؟

و ما اخر نفهمیدیم که این شرکت احسان چه کاری انجام می ده؟ظاهرا این شرکت برای این درست شده که یک جوری وقت سریال با دادن شعارهایی پر بشه !ومعلوم هم نیست که در واقعیت کسی پیدا می شه که پولی برای این شعارها بده یا نه!

البته بنظر می اد تلویزیون قصد داشته از نر گس یک سوپر من بسازه!جالبه ما در این سریال نمی بینیم که نر گس اشتباه بکنه و معلوم هم نیست که نرگس بعد از این همه فداکاری به چه چیزی در این دنیا می رسه که برای اموزنده شدن هم که شده بهتر بود که اون رو در خوشبختی بیشتری می دیدیم.وبهتر هم بود که در قسمتهای پایانی اسم سریال نسرین می شد چون حضور نرگس بسیار کم رنگ شده بود و سریال به نسرین هم ختم شد.

چیزی هم که این سریال کم نداره سکانسهای شل و او یزون و بی منطقه که بنظر می اد برای پر کردن زمان سریال باشه مثل صحنه ایی که نرگس شب عروسیش با لباس عروسی می ره خانه شوکت که ببینه از نسرین خبری داره؟که با شناختی که از شوکت داره حتما توقع داره که همه چیز رو بیاد صاف و پوست کننده بهش بگه!

بازی های این سریال هم به غیر از بازی حسن پور شیرازی در حد بازی های معمول تلویزیونه. فقط من نمی دونم کی به عاطفه نوری گفته که می تونه بازیگر بشه؟و از بازیگرهای گمنام این سریال هم ضعیف تر بازی کرده و حتی بنظر می اد اصول اولیه بازیگری رو بلد نیست ودر بعضی صحنه ها به شدت افتضاح بازی می کنه و معلوم هم نیست که با این مشخصات چرا برای همچین نقشی انتخاب شده(شاید به خاطر دست مزد کمتر)بعد از خارج شدن پوپک گلدره سریال افت کرد و بنظر من از ستاره اسکندری بهتر بازی کرد.ستاره اسکندری در این نقش بیشتر مثل ادم های افسرده می موند ولی پوپک گلدره در این نقش شاداب تر بازی می کرد وبا چادر بهتر می تونست حرکت کنه .ویکی از دلایلی که بخصوص در قسمتهای اولیه تونست بیننده رو جذب کنه همین پوپک گلدره بود (از جمله خود من)چون مردم می خواستن که برای اخرین بار بازی اون رو ببینن.

به هر حال این سریال نقاط قوتی هم داشت مهمتر از همه اینکه کار بسیار بهتری به نسبت کارهای به اصطلاح طنز 90 قسمتیه و هم اینکه برای اولین بار همچین سریال طولانی ایی ساخته شد که تونست بیننده زیادی جذب کنه.و البته فرصت بزرگی رو از دست داد.فرصتی که می تونست به جای ایجاد گره های الکی به معضل اجتماعی ایی که در این سریال کم کم ,کم رنگ شد بسیار بهتر بپردازه.

ومن هم برای بار چندم متوجه شدم که تجربه رو نباید تجربه کرد!حدسم در مورد سیروس مقدم درست بوده!!!

دایره

من تا حالا فیلم دایره جعفر پناهی رو ندیده بودم تا چند وقت پیش که یک نسخه نسبتا با کیفیت  از این فیلم رو تونستم ببینم.شاید سال ۷۸ که این فیلم ساخته شد روی موضوعی دست گذاشته بود که مقامات  رواج اون رو  در جامعه به شدت تکذیب می کردن!ویکی از دلایلی هم که این فیلم هیچ وقت در ایران اکران نشد همین بود .امروزه در جامعه ی ما این موضوع به قدری رواج پیدا کرده که مقامات نمی تونن نادیده بگیرنش!

فیلم از تولد بچه ایی که قرار بوده پسر باشه ولی دختر شده اغاز می شه واز همینجاست که ما به سه دختری که از زندان فرار کردن پیوند می خوریم گویی که قرار است اینده این بچه ناخواسته هم چنین شود

وبعد از ان ماجراهایی است که این سه نفر در پیدا کردن دیگر دوستشان (فرشته)که او هم از زندان فرار کرده  با ان روبه رو هستند یکی از انها در جلوی همان بیمارستان دستگیر می شودو تلاشهای دو نفر دیگر برای پیدا کردن فرشته به جایی نمی رسد و ارزو برای انکه بتواند  پول برای فرستادن نرگس  به شهرشان تهیه کند مجبور به تن فروشی می شود. ارزو به اجبار نر گس را روانه ترمینال می کند تا از انجا به سراب برود ولی هنگامی که قصد سوار شدن به اتوبوس را دارد می بیند که پلیس به اتوبوس هجوم اورده و مجبور به فرار می شود.نرگس به هر سختی که هست خانه پری را پیدا می کند ولی هنگامی که به انجا می رسد پدر پری به او می گوید که از انجا برود واصلا چرا از زندان بیرون امده و زندان برای او بهتر است! از ان به بعد ما وارد زندگی پری می شویم که در به در به دنبال دوست سابقش الهام سبکتنین که با او در زندان اشنا شده واکنون پرستار است می گردد تا بلکه بتواند به کمک او از تولد بچه ایی که در شکم دارد جلوگیری کند اما بعد از پیدا کردن الهام می بیند که او خیلی تغییر کرده وزندگی قبلیش را فراموش کرده وحاضر نیست برای کمک به او خودش را به زحمت بیندازد.فرشته یا همان پری درمانده تر از قبل بی هدف در خیابان راه می افتد وبا زنی برخورد می کند که از شدت فقر می خواهد بچه اش را سر راه بگذارد فرشته با دیدن ماشین پلیس پا به فرار می گذارد و ما دیگر از او خبری نداریم و فیلم با این زن درمانده ادامه پیدا می کند زن بعد از انکه بچه اش را سر راه گذاشت درمانده در خیابان به راه می افتد چند ماشین برای او بوق می زنند وکم کم توجه او را به خود جلب میکنند تا اینکه بالاخره تصمیم می گیرد که سوار یکی ازاین ماشینها شود زن سوار می شود وهمچنان ما با این زن و راننده ناشناس در شهر حرکت میکنیم تا به ایست بازرسی بسیج می رسیم وانگاه است که متوجه می شویم ان مرد ناشناس رییس همان ایست بازرسی است و انگاه است که یاد این ضرب المثل می افتیم که هرچی سنگه مال پای لنگه!زن به حاجی التماس می کند که بگذارد او برود ولی حاجی موافقت نمی کند ان طرف تر ماشینی را که زن و مرد مشکوکی سوار ان بوده اند متوقف کردند و حاجی از زنی که سوار ماشین بوده می پرسد:

" خانم چی شده؟"

" هیچی از اونای که جلو ما رو گرفتن بپرسین"

" چه نسبتی با این آقا دارین؟"

" هیچ نسبتی ندارم"

"چرا سوار شدی؟"

" قربون شکلت اگه سوار نشم تو خرج منو میدی؟"

" آدامسه تو بنداز"

سرانجام بعد از التماس مرد او را رها می کنند ولی زن را همچنان نگه می دارند تا به جای دیگری منتقلش کنند(در همین هنگام زنی که بچه اش را سر راه گذاشته فرار می کند وحاجی می گوید بگذارید برود اینکاره نیست)وسپس ما با زن خیابانی به جایی برده می شویم که در انجا فرشته ٬ نرگس٬ ارزو ودیگران حضور دارند انها دستگیر شده اند وانگار این مسیر دایره ایی همچنان ادامه دارد...

دایره از واقعیت تلخی نه در جامعه ما بلکه در جهان حکایت میکنه حکایتی از فقر٬ جامعه مرد سالاری که زنی که به خاطر فقر دست به این کار زده محکو م است اما مردی که به خاطر هو سش این کار رو کرده .... حکایتی از ادمهایی که بد نیستن ولی به خاطر فقر ناچر هستن که بد باشن و ....

من معمو لا سعی می کنم که پستهام طولانی نشه برای همین سعی می کنم ادامه این مطالب رو بعدا مطرح کنم فقط بد نیست پیرامون موضوعهای مطرح شده در این فیلم سری به اینجا بزنید.

 

جشنواره بیست و چهارم

 مراسم افتتاحیه بیست وچهارمین جشنواره فیلم فجر عصر روز پنج شنبه در سالن وزارت کشور انجام شد.

گزارش کامل  این مراسم رو در اینجا بخونید.

(البته من فکر می کنم اجرای مراسم امسال نسبت به چند سال قبل ضعیف تر بود)

فیلمهای راه یافته به بخش مسابقه:

 - به نام پدر / ابراهیم حاتمی کیا/که از مدتها قبل سایتی رو برای فیلمش راه اندازی کرده بود.وهنوز بعد از یک سال فیلم قبلیش (به رنگ ارغوان)که در جشنواره بیست وسوم شرکت کرده بود اکران نشده و بنظر می رسه برنامه ایی هم برای اکران اون وجود نداشته باشه !

- چهارشنبه سوری / اصغر فرهادی/که دو فیلم قبلیش( رقص در غبار و شهر زیبا)در جشنواره های بیست ویکم وبیست ودوم مورد توجه قرار گرفته بود .ودر این فیلم از بازیگرانی صاحب نام تر استفاده کرده:حمید فرخ نژاد٬ترانه علیدوستی.هدیه تهرانی 

  - باغ فردوس، پنج بعدازظهر / سیامک شایقی
 
 - به آهستگی / مازیار میری
  
 - پرونده هاوانا / علیرضا رئیسیان/که بعد از فیلم ایستگاه متروک که در ایران با استقبا ل روبه رو نشد(سی نما ۱ پخش کرده در ضمن این رو هم اضافه کنم که حمیدی مقدم مجری وکارگردان سی نما ۱ به نظر می رسه به خاطر اختلاف با مدیر جدید شبکه ۱ که اقای برازش باشن  به خاطر سانسور بیش از حد فیلمها که در یک مورد حتی با ۷۰ مورد اصلاحی باز هم حاظر به پخش نشدن کناره گیری کرده وظاهرا گروه جدیدی می خواد جای اونا بیاد) اولین فیلمیه که ساخته. 
 
 - تقاطع / ابوالحسن داودی/که به خاطر اختلاف داودی با یکی از تهیه کننده ها هنوز معلوم نیست که به جشنواره برسه.
 
 - جایی در دوردست / خسرو معصومی
 
 - چند میگیری گریه کنی؟ / شاهد احمدلو
  
 - دره زاگرس / محمدعلی نجفی
 
 - زمان می ایستد / علیرضا امینی
 
 - زمستان است / رفیع پیتز
 
 - ستاره ها: جلد اول / فریدون جیرانی
 
 - سفر به هیدالو / مجتبی راعی
 
 - سینه سرخ / پرویز شیخ طادی
 
 - شاهزاده ایرانی / محمد نوری زاد
 
 - شب بخیر فرمانده / انسیه شاه حسینی
 
 - شوریده / محمدعلی سجادی
 
 - شهرآشوب / یدالله صمدی
 
 - عصر جمعه / مونا زندی حقیقی
 
 - قتل آن لاین / مسعود آب پرور
 
 - کارگران مشغول کارند / مانی حقیقی
 
 - کافه ستاره / سامان مقدم
 
 - وقتی همه خواب بودند / فریدون حسن پور
 
 - هوو / علیرضا داودنژاد/که بعد از فیلم بسیار ضعیف ملاقات با طوطی به یک فیلم خانوادگی رو اورده!

غایبین بزرگ جشنواره امسال کیارستمی ٬مهر جویی٬ بیضایی ٬کیمیایی٬رخشان بنی اعتماد و مخملباف هستن.

165975.jpg

کیارستمی که اخرین فیلمش بلیت رو در ایتالیا ساخته هنوز فیلم قبلیش (پنج)که در جشنواره بیست ودوم فقط برای منتقدین به نمایش در اومد مثل اکثر فیلماش در ایران اکران عمومی نداشته!

165972.jpg

مهرجویی هم که قرار بود فیلمش (علی سنتوری)به جشنواره امسال برسه به خاطر وسواس بیش از حدی که در انتخاب بازیگر نقش اول فیلمش به خرج داد٬ فیلمبرداری فیلمش همزمان شد با اغاز جشنواره.

شبنم در پست قبلیش مطلب جالبی با عنوان خوشبختی دوستی واقعی گذاشته بود که پیشنهاد می کنم بخونید.