ملی شدن صنعت نفت

در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شد. عبدالحسین هژیر وزیر دربار توسط جمعیت فداییان اسلام ترور شد و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق به مجلس راه یافت در اثناى برگزارى انتخابات مجلس شانزدهم، جبهه ملى تشکیل شد و هشت تن از نامزدهاى متعلق به این گروه وارد مجلس شدند. دکتر مصدق بالاترین رأى تهران را از آن خود کرد و به همراه پنج تن از دیگر اعضاى جبهه ملى به عضویت کمیسیون 18 نفره نفت در آمد. این کمیسیون پس از بحث و بررسی هایى که از 30 خرداد 1329 آغاز شده بود، در تصمیم جلسه مورخ 4 آذر، لایحه نفت را براى استیفاى حقوق ایران کافى ندانست و آن را رد کرد. در همان جلسه، جبهه ملى پیشنهاد ملى کردن صنعت نفت را مطرح کرد، اما کمیسیون آن را نپذیرفت. ماه بعد مجلس نیز، نظر کمیسیون نفت را تأیید کرد.

رزم ارا که از مدافعان قراداد 1923 بود که به واسطه ان به مدت 60 سال یعنی تا سال 1368 انگلیسیها امتیاز
اکتشاف و استخراج و فروش منابع نفتی ایران را بدون هیچ الزامی به ارائه صورت عملکرد به دولت ایران بر عهده داشتن .

او به ناچار در اثر فشار های دکتر مصدق وافکار عمومی در تاریخ 2 اسفند در جمع اعضاى کمیسیون نفت مجلس، موافقت خود را با اصل ملى شدن نفت اعلام کرد.در تاریخ 12 اسفند، سفیر انگلیس به اتفاق « نورث کرافت »، نماینده شرکت نفت ایران و انگلیس ، به ملاقات رزم آرا رفت و مخالفت انگلستان را با هرطرحى که متضمن ملى شدن صنعت نفت، هرچند در آینده دور باشد، اعلام کرد.  غافل از اینکه افکار عمومى و اوضاع مجلس به گونه اى بود که دولت نمى توانست براى جلوگیرى از این امر اقدام مؤثرى بکند. به همین دلیل، آنها خیال انحلال مجلس را نیز در سر مى پروراندند. براى این کار، دستور شاه مورد نیاز بود. اوضاع شاه نیز متزلزل تر از آن بود که بتواند چنین خطرى را به جان بخرد. آیت ا… کاشانى و فداییان اسلام از عموم طبقات جامعه دعوت کردند تا براى گوش فرا دادن به سخنرانى 12 اسفند در باب «مقدرات ایران و نفت» در مسجد سلطانى ( شاه)گرد آیند. در این تب و تاب، رزم آرا مجدانه مى کوشید تا تصمیم گیرى در این باره را به تعویق اندازد. اما روز 16 اسفند گلوله خلیل طهماسبى، از اعضاى « فداییان اسلام»، رزم آرا را از پاى در آورد. فرداى آن روز در حالى که جامعه را شور و شعف و اعضاى مخالف کمیسیون نفت را رعب و وحشت فرا گرفته بود، مصدق پیشنهاد ملى شدن صنعت نفت را یک بار دیگر به رأى گذارد که این بار به اتفاق آرا تصویب شد.

شرکت نفت ایران وانگلیس هنوز امید داشت نمایندگان وابسته به انگلستان که تعداد آنها در مجلس کم نبود، با نظر کمیسیون مخالفت ورزند ، اما اوضاع بحرانى تر از آن بود که نماینده اى جرأت کند برخلاف انتظار افکار عمومى رأى دهد. درجلسه مورخ 24 اسفند مجلس، از 131 نماینده تنها 95 نفر در جلسه حضور یافتند و گزارش کمیسیون نفت را به اتفاق آرا تایید کردند.

متن پیشنهاد تصویب شده

به‌نام سعادت ملت ایران و به‌منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌نمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرارگیرد

تصویر:مصدق تایم.jpg

مجلس سنا هم در تاریخ 29 اسفند گزارش مجلس را تصویب کرد. به این ترتیب، نوروز سال 1330 به کام مردم، شیرین تر از هرسال دیگر شد. این نهضت، تازه اولین گام موفقیت آمیز را برداشته بود و تا به سر منزل مقصود رسانیدن این هدف، راه درازى درپیش داشت. شرکت نفت انگلیس و ایران به تکاپو افتاده بود تا به هرترتیب ممکن، مانع از تحقق اصل ملى شدن نفت شود. تا آنجا که به دولت متبوع خود، اشغال نظامى آبادان و دراختیار گرفتن مناطق نفتى را توصیه کرد. دیگر شرکت هاى نفتى نیز از فراگیر شدن این نهضت در سایر مناطق نفتى جهان به ویژه خاورمیانه نگران بودند.

مصدق که خود طلایه دار این نهضت بود، مشکلات و دردسرهاى فراوانى را به جان خرید تا امورات نفت را به سود ملت سر و سامان دهد.
پس از شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح این شکایت در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق با وجود خیانتهای شاه و بعضی از اطرافیانش عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت و شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بین‌المللی خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به یک پیروزی بی نظیر دست یافت او که سمت نخست وزیرى را نیز به عهده گرفته بود، با استقبال از میانجی گرى مقامات آمریکایى تلاش کرد تا ضمن اجراى اصل ملى شدن نفت، اختلاف های موجود را مسالمت آمیز حل و فصل کند. اما فشارهاى اقتصادى و سیاسى خارجى به تدریج توان دولت را تحلیل برد. توطئه گری هاى مداوم عمال انگلیس، خیانتهای شاه و دربار همچنین بعضی از نزدیکان مصدق ،اقدامات نابخردانه حزب توده، دودوزه بازی هاى آمریکا و … زمینه ساز انشقاق در میان نقش آفرینان این نهضت شد و کام استقلال طلبان آزادى خواه را تلخ کرد.
مصدق این نهضت را چنان به پیش برد که دولت های بزرگى، چون آمریکا و انگلیس، براى تأمین منافع خود در ایران، به ناچار ننگ کودتاى 28 مرداد 1332 را به جان خریدند. به این ترتیب، مصدق اگرچه از مسند نخست وزیرى افتاد، اما برمسندى نشست که تا به حال برقرار و پا بر جاست.

 

همیشه این افتخار بزرگ در شلوغی نوروز گم می شه ولی باید قدرش و دونست و ازش درس گرفت در ضمن سال نو مبارک .

 

پی نوشت :

 منابع:1 -سایت افتاب نیوز و عسلویه 2-ایران بین دو انقلاب  نوشته یرواند ابراهامیان

 

شعبان بی مخ - قسمت اول

همیشه به خاطر علاقه ایی که به وقایع ملی شدن صنعت نفت داشتم شخصیت شعبان جعفری (شعبان بی مخ ) سمبل لمپنیسم ایرانی در دهه 30 شمسی که نقش مهمی در کودتای سال 32 داشته برام جالب بود ودوست داشتم بدونم واقعا چه شخصیتی داشته .

شعبان جعفری با پرچمی در دست، در فعالیت‌های انتخاباتی مجلس دورهٔ هجدهم (عکس از آرشیو «واتیمور»، عکاس «تایم-لایف»)

 

چند هفته ی پیش بالاخره دل وزدم به دریا و رفتم کتاب خاطرات شعبان جعفری به کوشش هما سرشار رو خریدم کتاب نسبتا جالبیه البته به گفته ی خانم سرشار نسخه ی چاپ شده در ایران کم و بیش دست خورده .نسخه ی چاپ شده در امریکا توسط نشر ناب ودر485 صفحه چاپ شده و در ایران هم به فاصله ی کمی بعد از انتشار در امریکا در 484 چاپ شد ( نسخه ی نشر ثالث).وبا مطالبی که در مورد این کتاب خوندم بیشتر به نظر می اد قسمتهایی که به بعضی از خصوصیت های اخلاقی جعفری می پردازه سانسور شده باشه .به هر حال خوندن این کتاب باعث شد در حالی که بی مخ های جدیدی در ایران دارن زندگی می کنن و یا هر از چند گاهی متولد می شن تصمیم بگیرم  چند یادداشتی درباره این مو ضوع بنویسم وامیدوارم بتونم تا 28 مرداد سال اینده تمومش کنم !

"هما سرشار" از یهودیان مقیم امریکاست که به همراه خانواده‌اش در کارهای انتشاراتی فعالیت دارند. فرزند وی "هومن سرشار" اخیراً کتابی با نام "فرزندان استر" ( مجموعه مقالاتی درباره یهودیان و حضورشان در ایران) توسط انتشارات "کارنگ" در سال 84 ترجمه و منتشر کرده است. هما سرشار در مقدمه کتاب خود می‌نویسد که فکر ضبط و انتشار خاطرات جعفری، اولین بار پس از ملاقاتی با وی در سال 1986 به ذهنش رسیده است.

شعبان جعفری و هما سرشار

* هما سرشار: شعبان جعفری را برای نخستین بار در 15 جولای 1986 در لس‌آنجلس دیدم…هنگام احوالپرسی چشم بر زمین دوخته بود که نگاهش با نگاه منِ - زن غریبه - برخورد نکند. (ص7)

یکی از مشخصه های شناخته شده شعبان همنشینی نا مش با واژه ی بی مخ است که حتی در دورترین نقاط ایران لفظی شنا خته شده بود یه گونه ایی که حتی در محاورات و لطیفه های روزانه مردم جای گرفته بود .شهرت شعبان انچنان زیاد بود که حتی شهرت امیران و وزیران هم به پایش نمی رسید .

شعبان علت معروف شدنش به بی مخ را  در کتاب خاطرات خود این چنین بیان می کند :

* چرا این لقب «شعبون بی‌مخ» را به شما دادند؟ …معلم که می اومد و بچه‌ها میخواستن برن دستشویی، اینجوری میکردن ‍‍‏‏‏‏[انگشت سبابه را به نشان اجازه‌گرفتن بالا می‌برد‏‏] آن وقت معلم می‌گفت: «برو!» من این کارو نمی کردم، هر وقت می خواستم راهمو می‌کشیدم می‌رفتم بیرون. اون وقت معلمه با انگشت میزد به شقیقه‌ش و به بچه‌ها می‌گفت: «مخش خرابه! مخ نداره!» از همون جا اینا اسم ما رو گذاشتن «بی‌مخ». (ص38)

* من در اتاق شهردار رو باز می کردم یهو می رفتم تو بعدا اینا می گن مخ نداره (ص 365)

و اولین باری را که وارد زندان شده را اینچنین شرح می دهد :

* اولین دفعه که افتادم زندان پونزده سالم بود به چه جرمی زندان افتادید؟ تو محل دعوا کردیم. از همین کارایی که می کردیم دیگه! …همدوره‌های شما چه کسانی بودند؟ … مثلاً سیداکبر خراط بود، محمد آهنگر بود که اعدامش‌کردن. ناصر فرهاد بود که موهای بور و چشای زاغ داشت. اونم به جرم دو فقره قتل اعدام شد. اولیش امیر بود، بهش می‌گفتن امیر آهنگر، دومیش تقی بارفروش بود. بعد ناصرم اعدام ‌کردن. همه رو اعدام‌کردن. (ص29و28)

شعبان که برای تو جیهه کردن کارهایش خود را تاجبخش و شاه دوست معرفی می کندو معلوم نیست با این مشخصات چرا از رفتن به سربازی و خدمت به وطن و شاه طفره می رود؟

* ... به حساب از رو بیکاری رفتیم نقلیه. وقت سربازیم نشده بود هنوز. یه سال مونده بود. باید بیست ساله برم سربازی، من نوزده رفتم اونجا اسم نوشتم. بعد دیدم تعلیم سخته، هی‌فرار می‌کردیم... (ص47)

                                                                                                      

                                                                                                   ادامه دارد ...

 

پی نوشت :

منابع : کتاب خاطرات شعبان جعفری نوشته ی هما سرشار و نقدی برکتاب خاطرات شعبان حعفری نوشته خ.فروغی مجله نگین شماره 24

سه سال گذشت

 سه سال وبلاگ نویسی تجربیات ارزشمندی داره اشنا شدن با تفکر دیگران که هدف اصلی من ازدرست کردن اینجا بود. توی این سه سال سعی کردم هدفم این باشه که به هر قیمتی بازدید کننده جذب نکنم وتنها برای بدست اوردن کامنت برای بقیه کامنت نگذارم  و به خاطر ارزشی که اون نوشته داره براش نظر بدم  و امیدوار هستم که بر این نظر باز هم باقی بمونم و امیدوارم کسایی هم که اینجا کامنت گذاشتن تفکر شون همین بوده باشه. البته نوشته هام گاها هم بدون ایراد نبوده که برخیش رو دوستانی متذکر شدن که جای تشکر داره . فکر می کنم بزرگترین مشکل اینجا اپ کردنشه که باید بگم ما یک سر داریم و هزار سودا ! ولی سعی می کنم به روز تر باشم . از دوستانی که اینجا می ان می خوام نظراتشون در مورد اینجا رو بگن تا ببینیم مشکل کجاست . پیشاپیش از انتقادات شما استقبال می کنم.

 

خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز

چگونه مردن را خود خواهم اموخت

(دکتر علی شریعتی )

سریال ستاره سهیل ،واقعیت یا توهم

خاتمی در اواخر ریاست جمهوریش در یک  جلسه ایی اعلام کرده بود بزرگترین مشکل جامعه ی کنونی ما ناتوانی در تحلیله ! اون وقتها من منظورش رو درست متوجه نشدم  ولی بعدها با انتخاب احمدی نژاد و با نگاهی عمیق تر به جامعه به صحت حرفش پی بردم.در دهه ی محرم شبکه یک سریال ستاره سهیل ساخته امیر قویدل که به زندگی اویس قرنی از صحابه ی پیامبر که هیچ وقت موفق نشده بود ایشان را ببیند ولی عمیقا به او ایمان داشت  رو پخش می کرد. از لحاظ هنری سریال ضعیفی بود ولی از لحاظ تاریخی بد نبود که ادم اون رو ببینه . در همین ابام بود که سری به سایت بالاترین زدم و دیدم در پستهای برگزیده اون پستی با عنوان ۳۰۰ دوم کلید خورد / پخش سریال موهن "ستاره سهیل" از شبکه اول سیما وجود داره کنجکاو شدم و سری به لینک مورد نظر زدم وقتی وارد وبلاگ مذکور شدم متوجه شدم از وبلاگهای تازه کاره که شاید 95 درصد مطالبش کپی صرف از جاهای مختلفه ! سری به پست مربوطه زدم دیدم که دراون نوشته شده : چهره بسیار مخدوشی از ایرانیان صدر اسلام که آئین زردشت را برای خود برگزیده اند به نمایش در آمده است. بیننده حساس به این مسائل می تواند با دیدن اولین قسمت این سریال که چند روز پیش پخش شد به این مسئله پی ببرد. ادعای این سریال مبنی بر خدا نامیدن "خسرو پرویز" توسط ایرانیان آن زمان و هم چنین وحشی و بی رحم نشان دادن حاکم ایرانی یمن به نام "بازان" از آن جمله است !

در ترجمهٔ فارسی ایران در زمان ساسانیان نوشته کریستن سن چ 2 خسو پرویز رو اینچنین معرفی می کنه:(صص ۴۶۲ – ۵۱۹)
خسروپرویز یکی از شاهان با اقتدار ساسانی است شهریاری بود که خود را چنین می‌خواند «انسانی جاویدان در میان خدایان و خدایی بسیار توانا در میان آدمیان، صاحب شهرت عظیم، شهریاری که با خورشید طالع می‌شود و دیدگان شب عطاکردهٔ اوست.     

اگر کتاب محمد رسول الله (یا خیلی از کتابهای دیگه در این مورد ) رو خونده باشید می دونید بازان یک ایرانیه که حاکم یمن بوده و زمانی که خسرو پرویز در نامه ایی به او می نویسد که دو مرد چابکى به سوى مدینه نزد محمد بفرست تا او را دستگیر کرده و به دربار من تحویل دهند، مسلمانانی رو که در یمن بودن دستگیر می کنه که در میان انها اویس قرنی هم بوده و اونها رو شکنجه می کنه تا اینکه  دو نفر به نامهای بابویه و خر خسره رو نزد پیامبر می فرسته و ایشان هم در جواب می گوید شب گذشته فلان ساعت ، خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه کشته شد، برگردید یمن و جریان را به بازان بگویید، اگر بازان به اسلام گروید که حکومتش ادامه مى یابد و گرنه به سرنوشت خسرو پرویز خواهد رسید. بعد از مدتی نامه ایی از ایران به باذان می رسد در آن نامه شیرویه نوشته بود، من پدرم را کشتم ، از مردم یمن براى من بیعت بگیر و به آن مردى که در حجاز، دعوت به پیامبرى خود مى کند، کارى نداشته باش ودر پی این ماجرا باذان به پیامبر بودن محمد (ص) ایمان می اورد و مسلمان می شه .

خوب می بینیم که متن این سریال هیچ مغایرتی با هیچ سند تاریخی نداره و در ضمن در این سریال ایرانیان ادمهایی کاردان و فهیم نشان داده می شوند مثلا در صحنه ی ورد ایرانیان به شهر که همزمان با ان پسر بچه ایی را به اتهام دزدی گرفته اند با درایت ایرانیان مجبور میشوند او را ازاد  کنند و انها را انسانهایی جوانمرد نشان می ده مثلا در صحنه ایی که سربازان ایرانی مشاهده می کنند کفار به انسانهایی بی پناه حمله می کنند به یاری انها شتافته و انان را نجات می دن در ضمن انها را انسانهایی فهیم نشان می دهند به گونه ایی که با دیدن مسلمانان یکی از سربازان متحول شده و مسلمان می شه.

پس مشکل کجاست ؟بازهم می رسیم  به همون حرف خاتمی که گفته بود بزرگترین مشکل جامعه ی کنونی ما ناتوانی در تحلیله ! در اینکه اعراب بعد از پیامبر در فتح ایران رفتار چندان جالبی نداشتن (با وجود نظریات مختلف فرض می کنیم چنین بوده ) شکی نیست و در اینکه ما یکی از بزرگترین تمدنها بودیم و بزرگانی همچون کو روش کبیر که با تحقیقاتی که در چند سال اخیر شده همون ذوالقرنین است بودیم و زمانی که عربها ودیگر مردم جهان بت می پرستیدند ما پیامبرانی همچون زردتشت داشتیم و بسیاری افتخارات دیگه پس چه نیازی به تحریف تاریخ از روی بی اطلاعی و یا غرض ورزی داریم ؟ نقصهایی رو هم که در زمانهای مختلف داشتیم رو باید بپذیریم  که با بی منطقی و تعصب صرف ویا یک حس نوستالژیک که هرچه مال قبل بوده خوبه و یا هر چه که مال زمان حاله بده و باید با اون مخالفت کرد نه تنها اعتبار وبلاگستان فارسی و تاریخمون رو زیر سئوال می بریم و به شعور خوانندگان هم توهین می کنیم وباعث گمراهی اونا می شیم. و با این اوصاف تا ابد روی همین مدار صفر در جه ایی که هستیم باقی می مونیم  ! وباز هم باید گفت که مشکل جامعه ی ما ضعف تحلیله و گرنه شاهد این قسم کارها نبودیم. از ماست که بر ماست !

 

 

پی نوشت :می تونید مناظرات من با این وبلاگ نویس محترم رو در کامنتهای وبلاگ ایشان وکامنتهای وبلاگ من پی بگیرید که البته چون در کامنتهای پستی که ایشون این مطالب رو نوشته بودن  نظرات بنده رو کاملا منتشر نکردن پیشنهاد می کنم کامنتهای پست قبلی وبلاگ خودم رو بخونید .

البته این رو هم اضافه کنم  که در پی اعلام نتایج کارشناسی ناپیوسته که در روز چهارشنبه انجام شد بنده در مهندسی برق گرایش الکترونیک در دانشگاه ازاد اسلامی واحد کرج پذیرفته شدم .گفتم که بدونید !

 

و اکنون رسالت زینب

اما بگو ،

ای خواهر،

بگو که ما چه کنیم؟

لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟

دمی بما گوش کن تا مصا ئب خویش را با تو باز گوئیم،

با تو ای خواهر مهربان !

این تو هستی که باید بر ما بگریی !

 

پ.ن: بر گرفته از کتاب شهادت تالیف دکتر علی شریعتی